هدف از این تحقیق بررسی هویت و فرهنگ در دیدگاه های مختلف با فرمت docx در قالب 28 صفحه ورد بصورت کامل و جامع و با قابلیت ویرایش می باشد
فهرست مطالب
مبانی نظری
2-4-1- نظریه پیتر برگر
2-4-2- نظریه استوارت هال
2-4-3- آنتونی گیدنز
2-4-4-ریچاردجنكینز
منابع
دو قلمرو اصلی جامعهشناسی معرفت عبارتند از «زیستجهان اجتماعی» و «ساخت اجتماعی واقعیت». زیستجهان اجتماعی از آگاهی كنشگران، یعنی شیوهای كه انسانها واقعیت اجتماعی را برمیسازند، سخن میگوید. این آگاهی روزمره شامل رشتهای از معانی مشترك بین فرد ودیگران است و یك «زیستجهان اجتماعی» را میسازد. از منظر جامعهشناسی معرفت، هر نوع آگاهی تنها در موقعیتی خاص موجّه و معنادار است. لذا دیالكتیك بین آگاهی و واقعیت (ذهن و عین) باعث برساختهشدن واقعیت اجتماعی میشود و توجّه به بعد آگاهی فهم واقعیت اجتماعی را مقدور میسازد.
در این چارچوب، برگر و همكارانش با برّرسی و تحلیل رابطه بین مدرنیته و تغییرات چارچوبهای شناختی و به تبع آن واقعیتهای اجتماعی، به این نتیجه میرسند كه تفاوت چشمگیر و عظیمی مابین سنت (زیستجهان سنتی) و جهان مدرن (آنها اشارهای به تفكیك مدرن و پست مدرن نمیكنند) وجود دارد. آنها معتقدند انسان به حكم انسان بودنش ناگزیر از زیستن در یك جهان، یعنی واقعیتی است كه به زندگی معنا میبخشد و زیستجهان در صدد بیان همین ویژگی بنیادی هستی انسانی است. همچنین فهم زیستجهان برای تحلیل جامعهشناختی موقعیتهای انضمامی بسیار مهم است. برگر و همكارانش در ادامه به تفاوت بین زیستجهان كنونی و گذشته و تأثیرات آن بر هویت میپردازند، كه در این بخش، نكات اصلی آن ارائه میشود.
طبق این نظریه طی بخش عمدهای از تاریخ بشر، افراد همواره در زیستجهانهایی كموبیش یكپارچه زیستهاند. به رغم وجود تفاوتهای میان بخشهای گوناگون زندگی اجتماعی در جوامع پیشین، آنها از طریق نوعی نظم معنایی یكپارچهساز(معمولاً نظم دینی) كه همة بخشهای متفاوت جامعه را در برمیگرفت به «یكپارچكی» رسیدهاند. «معنای سادة این نظم این بود كه نمادهای یكپارچهساز به طور یكسان بخشهای مختلف زندگی روزمره فرد را دربرمیگرفتند و فرد در همه حال پیوسته در «همان جهان» بود. او به ندرت، به جز با ترك جسمانی جامعة خود، این احساس را پیدا میكرد كه موقعیت اجتماعی خاصی میتواند او را از این زیستجهان مشترك خارج سازد. امّا در جامعة شدیداً تقسیمشده مدرن، بخشهای گوناگون زندگی روزمرة افراد آنان را به جهانهای معنایی و تجربی كاملاً متفاوت و غالباً ناسازگار مرتبط میكنند. این بخشبندی (چندگانه شدن) نه تنها در سطح رفتار اجتماعی و عینی ملموس بلكه در سطح آگاهی نیز نمود دارد و بعد بنیادی این چندگانه شدن بروز دوگانگی در عرصههای عمومی و خصوصی است.» (برگر و دیگران، 1381 :73).